چتری برای برگریزان

چتری برای برگریزان

می کاوم...به دنبال چتری برای برگریزان گاه به گاه زندگیم
چتری برای برگریزان

چتری برای برگریزان

می کاوم...به دنبال چتری برای برگریزان گاه به گاه زندگیم

من هم هستم اما بی صدا.....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دلم تورو می خواد بد جور...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سکوت سرد...

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست او جانشین همه نداشتنهاست نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی ای پناهگاه ابدی تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی اگر تنهاترین تنها شوم اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست ...................سکوت خونه تنهایی باز عذابم میده.کاش برای یکبار هم که شده اینو می فهمیدی هسفر من.....

آی معشوق...

با سوسنی در دست ات...تو را ترک می گویم٬آی معشوق شبانه من!!! ای بیوه کوچکِ ستاره یی یکّه.....من تو را میابم...رام کننده پروانه های تاریک!!!!من به راه خویش میروم...پس از گذار هزار سال...تو مرا خواهی دید٬آی معشوق شبانه ام!!!!بر رد پای رام کننده ستاره های تاریک٬من راه خویش می سازم.....تا جهان جا گیرد در قلبم....

راز بهار....

می خواستم که با تو بگویم راز بهار را.......وقتی به راز می آید من به سان صنوبرم.....درختی که هزار انگشت کوچکش اشاره می کند به هزار کوره راه.... دلدارم٬با تو هرگز نخواهم گفت که رود چرا این همه آرام می رود..... اما چون فراز صدایم قرار یابد آب.....می گذارم آنجا خاکسترِِپرپر زن ِنگاهت را.... بچرخ گرد من ای زیبای تاریک!!!!!بپا سوزناک های خارناکم را!!!!! بیشتر بچرخ گرد من...بگردان گردونه عشق را... آی!!اگر هم می خواستم٬نمی توانستم که با تو بگویم راز بهار را!....

حال خرابم....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این منم یعنی؟؟؟؟؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رقص شبانه...

دیشب دوباره دستهایم را گرفتی.... اما لحن نگاهت با همیشه فرق داشت... شاید تو هم می دانی که خیلی زود دیر می شود همه چیز... مرا به رقص فرا خواندی.. از من خواستی بچرخم و میان بازوانت رها شوم.. سرخوش از برق نگاهت بودم... لحظه ای چشم برنداشتی از حرکات موزون دستانم.... کاش کمی زودتر بهم لبخند می زدیم... تو هم می دانی شاید خیلی دیر شده باشد.... از سر دلسوزی ست یا عشق نمی دانم!؟.... اما من هنوز سرخوش نگاه تو مانده ام.....