چتری برای برگریزان

چتری برای برگریزان

می کاوم...به دنبال چتری برای برگریزان گاه به گاه زندگیم
چتری برای برگریزان

چتری برای برگریزان

می کاوم...به دنبال چتری برای برگریزان گاه به گاه زندگیم

خنده تلخ....

ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻪِ ﺩﻝ، 

ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﻋﻠﺘﺶ ﭘﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩ.

 ﺍﻧﻌــﮑﺎﺱِ ﺟُـــﻮﮎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻧﺒــﻮﺩ.

 ﻋﻠﺘﺶ، ﭼﻬﺮﻩﯼِ ﮊﻭﻟﯿﺪﻩﯼِ ﯾﮏ ﺩﻟﻘﮏ، 

ﯾﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﯾﮏ ﮐُﻮﺭ، ﻧﺒﻮﺩ ..

. ﻣﻦ ﺑﻪِ »ﻣﻦ« ﺧﻨــﺪﯾﺪﻡ! 

ﮐﻪ ﭼُﻮ ﯾﮏ ﺩﻟﻘـــﮏِ ﮔﯿﺞ 

ﻧﻘﺶ ﯾﮏ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭ ﺩﻟﻢ ﻣـی گرید...

امروزم....

من عاشق امروزم...

دیروز را که نمیتوانم جان دوباره ببخشم،

برای همیشه دیروزم گذشته است،

تمام شده است،

همه ناکامیها،شادیها،پیروزیهای دیروزم از بین رفته اند،

چه ناتوانم که نمیتوانم به دیروزم برگردم،

رفت که رفت همه ی گذشته ام،

اما امیدی هست،

از دیروزم درس می گیرم،

تا امروزم را بسازم،

من عاشق امروزم...

 امروز،همین حالا،این لحظه،

نمیگذارم فردا نگرانم کند،

شاید هیچ وقت فردایی نداشته باشم،

شادیها، موفقیتها،لبخندهای فردا نباید ذوق زده ام کند ، مشکلات، نا امیدیها و اشکهای فردا که از راه نرسیده تا نگرانش شوم،

من عاشق امروزم...

تنها هدیه خداوند، 

امروز بهترین لباسم را میپوشم،

بهترین عطرم را میزنم،

فرزندانم را به آغوش میکشم؛

تا فرصت دارم هر چه دوستت دارم نگفته دارم خرج میکنم؛

حتما  برای عزیزانم گل میخرم،

کتابهای نخوانده ام را می خوانم،

برای دیدن رنگین کمان عجله میکنم،

از بوییدن گلها خود را سر مست میکنم،

بهترین خویشتن خویش را عرضه میکنم،

والاترین اخلاقم،استعدادم،شکوهم...

تقدیم میکنم با عشق 

به خانواده ام،دوستانم، همکارانم...

من عاشق امروزم...

چقدر کار برای امروز دارم، 

باید امروزم را زندگی کنم..

نام مرا صدار بزن.......

ﭼﻪ ﮐﯿﻔﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ

ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮑﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﻧﻘﺶ ﺑﺒﻨﺪ

ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺟﺎﻧﻢ؟

ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺎﻣﺖ ﻣﯿﺸﻮﯼ

ﮐﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﺯ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺑﻔﻬﻤﯽ

ﺍﺳﻤﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ، ﺣﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩﺕ

ﻣﺎﻟﮑﯿﺘﺶ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ

ﺑﯿﻦ ﺗﻮ ﻭ ﺍﻭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ!

ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺪﺍﻡ

ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ

ﻭ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﻢ ﺑﮕﻮﯾﯽ،

ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺱ ﭘﺮﺗﯽ

ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ

ﻭ ﺗﻮ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ

ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻩ!

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ

ﺟﺎﻧﻢ، ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻋﺸﻘﻢ، ﻧﻔﺴﻢ ﻧﯿﺴﺖ !

ﮔﺎﻫﯽ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﯾﮏ ﺣﺲ

ﺩﺭ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺎﻡ

ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ " ﻣﯿﻢ" ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ

ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...

ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ

ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ

ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ

ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ... ؟

........

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.