امروز در دلم لرزش گنگ ستاره ها را احساس می کنم......
راه من گم شده در روح مه...
نور به بال هایم سنجاق می شود و اندوهم ...
غوطه می دهد خاطرات را در چشمه خیال.
رزها همه سپیدند.سپید چون دردم..
سپیدی رزها اما
تنها به خاطر برفی ست که فروباریده است بر آنها...
پیشتر آنان را رنگین کمانی بود.
برف بر روح نیز می بارد.
برف آیا آب خواهد شد
وقتی که مرگ با خود می برد مارا؟
یا سپس تر٬برفی دیگر خواهد بود و
رزهای کامل تر دیگر؟